اصول تربیت فرزندان

 اصول تربیت فرزندان

در دانزی می‌خواهیم باهم ببینیم اصول تربیت فرزند چیست، چه اصولی دارد و تفاوت فرزندپروری با تربیت در چه چیزهایی است؟ پس با ما همراه باشید.

از گذشته اصطلاح «بی‌تربیت» جزو دشنام‌هایی بوده که معلوم نیست بیشتر به فرد برمی‌گردد یا به پدر و مادرش. البته هرچه که هست، کم‌کاری والدین در پرورش فرزندشان در این اصطلاح مشهود است. حالا از فرهنگ عامه و کوچه‌وبازار بگذریم. اصلا تربیت یعنی چه؟

تربیت فرزند چیست؟

تربیت اولاد فراتر از رسیدگی به نیازهای بچه‌ها است. اصول تربیت فرزند تنها به غذا دادن، فرستادن کودک به مدرسه، هم‌نشینی و بازی کردن محدود نمی‌شود. تربیت یعنی آنکه سطح او را از لحاظ فکری، احساسی و رفتاری بالا ببریم.

توصیهتربیت کودک به معنای این است که در هر مرحله از زندگی دلبندمان، هم حواسمان به رشد جسمی و ظاهری او باشد و هم رشد درونی و فکری‌اش.

برای این منظور از استدلال، یادگیری اجتماعی-هیجانی (به اصطلاح SEL) و آموزش کلام و طرز صحبت کردن استفاده می‌شود تا کودک پخته و پخته‌تر بار بیاید.

دلیل اهمیت اطلاع والدین از اصول تربیت فرزند چیست؟

تحقیقات نشان داده است که میان اطلاعات پدر و مادرها از فرزندپروری، تربیت و رشد کودک با نحوه رفتار آن‌ها نسبت به فرزندانشان ارتباطی قوی وجود دارد. والدینی که در این‌ رابطه معلومات بالاتری دارند، بیشتر به سراغ روش‌های سازنده می‌روند و آنهایی که اطلاعاتشان محدود است بیشتر در معرض بروز رفتارهای تربیتی منفی قرار دارند. به همین خاطر است که در خیلی از طرح‌ها و برنامه‌هایی که برای خانواده‌هایی که فرزندان کوچک دارند آماده شده‌اند، به افزایش اطلاع والدین از اصول تربیتی و فرزندپروری اهمیت خاصی داده می‌شود.

بنا بر اعلام موسسه تحقیقاتی چایلد ترندز (Child Trends)، در آمریکا پدر و مادرها تشنه آموزش‌های معتبر درباره رشد کودکان و اصول تربیت و پرورش آن‌ها، به‌ویژه در سال‌های نخست زندگی، هستند و اتفاقا درمورد قالب و محتوای این آموزش‌ها هم انتظارات واضح و مشخصی دارند. اما متاسفانه نظرات آن‌ها به‌ندرت از سوی محققان و پزشکان مورد توجه قرار می‌گیرد. 

اصول تربیت کودک

مهمترین اصول تربیت فرزند

مهم‌ترین اصول تربیت فرزند که باید به آن‌ها توجه داشته باشیم کدام‌ها هستند؟ تعدادی از آن‌ها را در ادامه مشاهده می‌کنید:

ثبات داشتن در تربیت کودک

برای همه پدر و مادرها پیش می‌آید که گاهی به فکر فرو بروند که آیا فلان تصمیمشان درباره اصول تربیت کودک درست بوده یا نه. اینکه آیا بعضی اوقات احساسمان بر منطقمان غلبه می‌کند و باعث می‌شود تصمیم عجولانه‌ای بگیریم؟ بله، ثبات داشتن در تربیت فرزند مهم است، ولی کودک هم طرف دیگر ماجرا است و طبیعتاً ویژگی‌هایش والدین را ملزم می‌کند که در این‌ زمینه انعطاف‌پذیری داشته باشند و اگر لازم شد در روش‌هایشان تغییراتی بدهند.

با این‌ حساب ثبات داشتن گاهی می‌تواند خیلی سخت باشد، ولی ما الگوی فرزندانمان هستیم و به‌عنوان والد، آن‌ها را راهنمایی می‌کنیم که چه اهدافی ارزش رسیدن دارند و باید برای رسیدن به آن‌ها چکار کرد. پدر و مادر، مربی و معلم، همگی سعی می‌کنند ارزش‌هایی را که مهم می‌دانند به کودک منتقل کنند. این گوشه‌ای از نکات تربیتی کودکان دبستانی است.

کودک باید یاد بگیرد به خودش احترام بگذارد، ولی برای مقام پدر و مادرش هم احترام قائل باشد. والدین می‌توانند آموزگارهای فوق‌العاده‌ای برای معرفی کردن ارزش‌های واقعی به بچه‌ها باشند و باید تلاش کنند تا از سنین پایین آن‌ها را به کودک منتقل کنند.

جامعه و رسانه‌هایی که کودک و نوجوان امروزی را از هر طرف محاصره کرده‌اند، هم جنبه‌های مثبت دارند و هم منفی. بچه‌ها بایستی بتوانند همین‌طور که قد می‌کشند و بالنده می‌شوند، متوجه این مسئله باشند تا خودشان درست و غلط را تشخیص بدهند و بهترین گزینه را انتخاب کنند. کودک باید یاد بگیرد که هیچ‌وقت تسلیم نشود، ولی ازطرفی دنبال دعوا و کتک‌کاری راه‌ انداختن نباشد و تا جای ممکن قادر باشد با منطق و گفتگو مسائل را حل کند.

تربیت فرزند از نظر روانشناسی

دوستی با فرزند

در این دوره‌ و زمانه بخشی از رشد بچه‌ها در فضای دیجیتال و دنیای مجازی اتفاق می‌افتد که از این‌ جهت نسبت به گذشته از زمین تا آسمان متفاوت است. بچه‌های امروزی در فضایی قرار دارند که تنوع و تفاوت‌های اجتماعی، فرهنگی، جنسیتی، اقتصادی و… در آن خیلی زیاد است و در بسیاری از مسائل، دانسته‌های ما در مقایسه‌ با آن‌ها شاید خیلی کمتر باشد. بچه‌های الان بیشتر به فردگرایی تشویق می‌شوند تا جمع‌گرایی، که این هم نسبت به زمان ما فرق کرده است. آن‌ها با فشارهای مختلفی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که ممکن است برای ما ناآشنا باشند یا به چشممان نیایند؛ در حالی‌ که بلاتکلیفی‌هایی که نسل‌های قبلی کمتر آن‌ها را تجربه می‌کردند هم گریبان‌گیرشان شده و امان خیلی‌هایشان را بریده است. شاید این موارد در تربیت فرزندان 7 تا 14 سال بیشتر به چشم بیاید.

در چنین وضعیتی، باید سعی کنیم که حتی بیشتر از از پدر و مادرهای قدیمی، به دوستی با فرزند و نشان دادن محبت به او توجه داشته باشیم.

هشدار البته دوستی با فرزند نه به معنای تبدیل جایگاه والد به دوست (که قبلا هم از معایب دوست بودن به‌جای والد بودن گفته‌ایم)؛ بلکه اینکه مثل واژه دوستی که یادآور مرام و وفاداری است، مانند یک دوست در هر شرایطی آماده کمک به فرزندمان باشیم. این اصل کلی تربیت فرزند را فراموش نکنید.

خویشتن‌ دوستی کودک و نوجوان

هر اندازه که خودخواهی خصوصیت ناپسندی است، درآن‌سو خویشتن‌ دوستی و عشق به خود از آن ویژگی‌های خوب، لازم و ارزشمند محسوب می‌شود. اینکه بچه‌ای خودش را دوست داشته باشد، خیلی مهم است. چنین کودک یا نوجوانی:

  • پرخاش نمی‌کند و رفتار تهاجمی ندارد.
  • از اشتباه کردن نمی‌ترسد و اضطراب عذابش نمی‌دهد؛ چون می‌داند که اشتباه کردن باعث نمی‌شود که فرد بی‌ارزشی باشد.
  • مدام احساس ناامنی ندارد؛ چون خودش و خانواده اعتمادبه‌نفسی قوی را در او ایجاد کرده‌اند.
  • به دیگران کمک می‌کند و می‌تواند نه‌تنها برای هم‌سن‌ و سال‌هایش، بلکه برای بزرگ‌ترها هم حامی و تکیه‌گاه باشد. چون خودش را خوب می‌شناسد، می‌تواند نظرات دیگران را هم به‌خوبی درک کند یا دستکم به این نظرات احترام بگذارد.
  • چون هویتی خودساخته دارد، می‌تواند برای گرفتن حقش از جا برخیزد. او کسی نیست که چشم‌وگوش بسته، به حرف‌های دیگران عمل کند؛ خودش فکر می‌کند و مستقلا دست به عمل می‌زند.

کودک و نوجوانی که برای شخصیتش ارزش قائل است و خودش را دوست دارد، قادر است که دربرابر قدرت بایستد، ولی مشکلی هم با آن ندارد و اگر نفع خودش را در پیروی از قدرت دید، می‌تواند با آن کنار بیاید. اگر اقتدار پدر و مادر تنها بر پایه ترس و حساب بردن فرزند باشد، نه احساس امنیت به کودک می‌دهد و نه محبت را به او منتقل می‌کند. این باعث می‌شود که فرزند برای مقام آن‌ها احترام واقعی قائل نشود.

تربیت فرزندان 7 تا 14 سال

خویشتن‌ دوستی از طریق بخشیدن و عطا کردن، حمایت، تعریف‌ و تمجید و در آغوش گرفتن مستمر کودک، در او ایجاد می‌شود.

ارتباط داشتن با فرزند

ارتباط با کودک یکی از مهم‌ترین اصول تربیت فرزند است. رابطه‌ای که در طول سال‌های نخست کودکی بین فرزند و والدین شکل می‌گیرد، در ادامه با تداوم روابط میان آن‌ها تثبیت می‌شود؛ البته چنین رابطه‌ای باید براساس اعتماد و احترام متقابل باشد. بچه‌ها در سنین پایین راحت‌تر می‌توانند با اعضای دیگر خانواده ارتباط برقرار کنند تا نسبت به دوران نوجوانیشان. حواستان باشد که شالوده اعتماد در روابط، در اولین روزهای زندگی کودک شکل می‌گیرد. در دسترس او باشید و تا جایی که می‌توانید همراهی‌اش کنید. 

احترام قائل شدن برای کودک

یکی از انواع اصول تربیتی، احترام گذاشتن به فرزند است. توجه به عزت‌ نفس کودک، گوش شنوا داشتن برای شنیدن نیازهای او و توجه به نقاط قوتش، همه جزو راه‌های احترام گذاشتن به او محسوب می‌شوند. برای احساسات دلبندتان ارزش و احترام قائل باشید و او را تشویق کنید که آن‌ها را بپذیرد؛ نه آنکه از آن‌ها فرار کند یا سرکوبشان کند. به او بگویید که گریه کردن نشانه ضعف نیست و نباید از بابت آن خجالت بکشد. از دستاوردهایش تعریف‌وتمجید کنید و بدانید که هیچ نوع پاداش مادی نمی‌تواند جای تشویق پدر و مادر را بگیرد. متوجه پخته شدن رفتار او و زحماتی که می‌کشد باشید. گه‌گاه به ویژگی‌های خوب و نقاط قوتش اشاره کنید و او را خجالت بدهید! 

توصیهتربیت کودک روندی طبیعی است و لازم نیست زیاد سخت بگیرید. در خیلی مواقع همین کافی است که حواستان به فرزندتان باشد.

تفاوت فرزندپروری با تربیت فرزند

در علم روانشناسی امروز، راه‌های پرورش فرزند اکثرا در یکی از این دو دسته قرار می‌گیرد: یکی تربیت فرزند و دیگری فرزندپروری. این دو اصطلاح خیلی اوقات به‌جای هم استفاده می‌شوند، ولی درواقع دو مفهوم کاملا متفاوت هستند. بگذارید تاریخچه کوتاهی از تربیت فرزند از نظر روانشناسی را برایتان بگوییم.

در اوایل قرن ۲۰ میلادی، فعالیت‌های علم روانشناسی کودک به بررسی تاثیرات مسائل مختلف روی رفتار اجتماعی بچه‌ها محدود می‌شد. درواقع مسائلی مثل: رعایت بهداشت، حرف‌شنوی و کمک کردن به والدین، جزو موضوعات اصلی بودند که درباره آن‌ها صحبت می‌شد. رشد جسمی و عملکرد تحصیلی هم از سوی معلمین، پزشکان و والدین به‌طور دقیق تحت ارزیابی قرار می‌گرفت.

از اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی، شاخه جدیدی از روانشناسی تجربی کودک با استقبال روبه‌رو شد. با ادامه پیدا کردن این روند، صحبت از مسائل فرزندپروری از فضای مدارس و خانه‌ها فراتر رفت و پای آن به مطب‌های پزشکان و مراکز درمانی هم کشیده شد. همین مسئله باعث شد تا نظریه‌های بیشتری درباره روانشناسی کودک مطرح شود و تاکید روی خیلی از ارزش‌های سنتی، مثل استقلال و احترام قائل شدن بی‌قیدوشرط نسبت به اقتدار والدین، در این علم کاهش پیدا کند.

این تغییر در افکار عمومی، به شکل‌گیری دو رویکرد متفاوت برای هدایت کردن کودکان به‌سوی دنیای بزرگسالی منجر شد:

  • تربیت فرزند (Child Raising): این رویکرد عمدتا به ارزش‌های سنتی جامعه و متکی بودن به خود، پایبند است. هدف از تربیت این است که بچه‌ها برای ایفای نقش‌های حیاتی در جامعه آماده شوند؛ نقش‌هایی که با معیارهای ریشه‌دار و تثبیت‌شده آن جامعه سازگار و منطبق هستند.
  • والدگری یا فرزندپروری (Parenting): والدینی که فرزندپروری را سرلوحه کارشان قرار داده‌اند، در رفتار با فرزندشان توصیه‌های روانشناسان را لحاظ می‌کنند. در این سبک، پدر و مادر اغلب به‌جای معیارهای سنتی، روی کارهایی تمرکز می‌کنند که باعث ترغیب فرزندشان به فعالیت در حوزه‌های خاصی مثل: تحصیل، ورزش یا کارهای فوق‌برنامه می‌شود.

تفاوت اصلی این دو سبک پرورش فرزند، در چیزی است که روی آن تمرکز دارند. در هر دو رویکرد، خانواده‌ها عاشق فرزندانشان هستند و تنها خوبی آن‌ها را می‌خواهند. در این‌ بین آن‌هایی که سراغ تربیت رفته‌اند موفقیت را در داشتن روابط قوی با دیگران می‌بینند؛ درحالی‌که والدین گروه دوم عقیده دارند که رشدِ شخصی کلید رضایت و شادکامی است.

نکات تربیتی کودکان دبستانی

باوجود اینکه فرزندپروری مزایای خاص خودش را دارد، می‌شود گفت که از دید سرپرستان خانواده هنوز تربیت، سبک بهتری است. این سبک چندین فایده کوتاه‌مدت و بلندمدت برای کودک، خانواده و جامعه دارد؛ ازجمله:

  • در فرزندپروری، اولیای کودک برای آنکه او را از واقعیت‌های تلخ دور نگه‌دارند، متحمل سختی‌های زیادی می‌شوند. این کار با باور به آن انجام می‌شود که هیچ‌چیز به اندازه شادی و رضایت کودک مهم نیست. درآن‌سو خانواده‌های تربیت‌محور به فرزندانشان کمک می‌کنند تا این اتفاقات و احساسات ناخوشایند را هضم کنند که این می‌تواند هوش عاطفی قوی‌تری را برای آن‌ها به ارمغان بیاورد.
  • زمانی که فرزند مهم‌ترین عنصر خانواده محسوب شود، احتمالا به پدر و مادر بیشتر به چشم خدمتکار نگاه خواهد کرد تا حامی و راهنما. اما در سبک تربیت، والدین در جایگاه اقتدار قرار دارند و رفتار محترمانه فرزند نسبت به آن‌ها اهمیت زیادی پیدا می‌کند.
  • بعضی تحقیقات جدید، از همدلی به‌عنوان عاملی کلیدی در روابط متقابل افراد یاد می‌کنند. سرپرستان خانواده‌ای که سراغ والدگری رفته‌اند، بیش از حد طبیعی به کودک توجه می‌کنند که این مسئله می‌تواند مانع رشد حس همدلی در او شود. تربیت اما به بچه‌ها اجازه می‌دهد که ارزش واقعی تجربیات و خواسته‌های دیگران را درک کنند و درنتیجه، مهارت‌های ارتباطی خودشان را تقویت کنند.

در کل، ترفندها و روش‌های فرزندپروری جایگاه خودشان را در خانواده دارند. مشاوره با کارشناسان مجرب روانشناسی کودک و نوجوان و بهره گرفتن از راهنمایی‌های آن‌ها قطعا ارزش زیادی دارد. بااین‌حال خانواده‌ها زمانی به بهترین نتیجه می‌رسند که در زندگیشان مسئولیت، روابط سالم میان اعضا و استقلال، نقش پررنگی داشته باشد.

شما چه نظری در رابطه با اصول تربیت فرزندان دارید؟ آیا تجربه‌ای دارید که به نظرتان باید با دیگران به اشتراک بگذارید، لطفاً در قسمت نظرات برای ما بنویسید.

منبع:

30seconds

childtrends

funchildhood

steppingforwardcounselingcenter

ارسال یک پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.