اهمیت و شیوه‌های صحیح برقراری ارتباط با فرزندان

 اهمیت و شیوه‌های صحیح برقراری ارتباط با فرزندان

شیوه‌ی صحیح و درست ارتباط با فرزندان چیست و چگونه می‌توانیم با بچه‌هایمان رابطه‌ی بهتری داشته باشیم؟ در دانزی به صورت کامل به این موضوع خواهیم پرداخت.

به جرات می‌توان گفت بخش مهمی از سلامت روانی و موفقیت یک فرد و حتی جامعه به شیوه‌ی صحیح ارتباط با فرزندان برمی‌گردد. این موضوع به قدری مهم است که می‌توان در مورد آن ساعت‌ها صحبت کرد. در دانزی قدم اول این گفتگو را با این مقاله شروع کرده‌ایم، امیدواریم تا انتها با ما همراه باشید

ارتباط با فرزندان

برای ایجاد پیوندی قوی بین والدین و کودک، داشتن ارتباط خوب، حیاتی است. چنین ارتباطی، کارتان را برای صحبت درباره مسائل پیچیده با فرزندتان، در هر سنی که باشد، آسان‌تر می‌کند. یکی از سخت‌ترین کارها آن است که یاد بگیریم چطور باید به رفتار کودک پاسخ بدهیم. برای برقراری ارتباط بهتر با فرزندمان باید تعریف‌وتمجید، بازی کردن و درست گوش دادن را تمرین کنیم.

اهمیتِ داشتن ارتباط مثبت با فرزندان

رابطه بچه‌ها با دیگران، نگرش آن‌ها به دنیا را شکل می‌دهد و روی رشدشان در همه زمینه‌ها اثر می‌گذارد. از طریق ارتباط با پدر و مادر، اعضای دیگر خانواده، مربی‌ها و پرستارها، کودکان راه و رسم دنیا را یاد می‌گیرند. در واقع بچه‌ها با ارتباط است که راهی برای ابراز خودشان پیدا می‌کنند؛ با گریه، خنده، سوال کردن و در مقابل دریافت نوازش، لبخند و پاسخ. واکنشی که کودک می‌بیند و می‌شنود، اطلاعات ارزشمندی درباره جهان و رفتار درست به او می‌دهد؛ اینکه چگونه فکر کند، یاد بگیرد، ارتباط برقرار کند، احساسات خود را نشان دهد و در اجتماع حضور پیدا کند.

زمانی که کودک غرغر می‌کند و شما با مهربانی جوابش را می‌دهید، دارید به او کمک می‌کنید که ارتباط، رفتار و احساسات را بهتر بشناسد. پاسخ مناسب شما باعث احساس امنیت او هم می‌شود و رابطه خوبی میان شما پدید می‌آورد. همین احساس امنیت و تعلق‌خاطر، به کودک اعتمادبه‌نفس بیشتری برای کشف دنیا می‌دهد. هرچه هم که کودک بیشتر به دنبال کشف دنیا باشد، تجربیات بیشتری برای خودش رقم خواهد زد؛ تجربیاتی که در مسیر رشد و یاد گرفتن مهارت‌های زندگی به کارش خواهند آمد.

ضرورت ارتباط والدین با فرزندان

تاثیرات ارتباط با فرزندان

می‌شود گفت که تربیت و پرورش فرزند، در ارتباط داشتن با او خلاصه می‌شود. ارتباط مثبت و دوطرفه برای شکل‌گیری عزت‌نفس در بچه‌ها بسیار مهم است. تشویق کردن و تحسین کودک، عزت‌نفس کودک را تقویت می‌کند و احساس شایستگی و دوست‌داشتنی بودن به او می‌دهد. 

توانایی کودک در مدیریت استرس، اعتمادبه‌نفس و انگیزه دادن به خود، ارتباط زیادی با تجربیات او در سال‌های ابتدایی زندگیش دارد. مورد دیگر مسئله‌ای است که به آن «خودپنداره» می‌گوییم. خودپنداره تصویر ذهنی فرد از خودش است که نشان می‌دهد او چه نگاهی به خودش و جایگاهش در خانواده و جامعه دارد. این ویژگی از بین ۲ تا ۶ سالگی در کودک به وجود می‌آید. روابط مثبت بین پدر و مادر و فرزندان بخش مهمی از ایجاد خودپنداره سالم در بچه‌ها است. کودکی که دائما سرزنش می‌شود یا مورد قضاوت و انتقاد قرار می‌گیرد، ممکن است در بزرگسالی تصویر ذهنی خوبی از خودش نداشته باشد. 

اصول و روش‌های برقراری ارتباط مثبت با فرزندان

برای آنکه ارتباطی خوب با فرزندتان داشته باشید، یکی از اصول مهم این است که شنونده خوبی باشید. با این کار او هم یاد می‌گیرد که به گفته‌هایتان توجه کند. برای گوش دادن به حرف‌های او زمان بگذارید. ممکن است گاهی به‌خاطر مشغله زیاد به صحبت‌های فرزندتان توجه چندانی نداشته باشید، که قابل درک است، ولی اگر دائما او را نادیده بگیرید، به او نشان داده‌اید که گوش دادن کار مهمی نیست و حرف‌هایش برایتان اهمیتی ندارد. برای خوب گوش دادن:

  • سعی کنید تا جای ممکن به صحبت‌های فرزندتان توجه کنید
  • حتی اگر سرتان شلوغ است، باز هم تلاش کنید هر روز زمانی بنشینید و به حرف‌های او گوش دهید
  • از نظرات و ایده‌های فرزندتان استقبال کنید. ارتباط مثبت مانند یک خیابان دوطرفه است که هر طرف به نوبت گوش می‌دهد و صحبت می‌کند
  • در برابر این وسوسه که اشتباهات دستور زبانی کودک را اصلاح یا جمله او را کامل کنید مقاومت کنید و به‌جای آن روی چیزی که می‌خواهد بگوید تمرکز کنید
  • شرایطی را فراهم کنید که بشود بدون ترس از واکنش تند، انتقاد یا سرزنش، از مسائل مهم و حساس صحبت کرد

اما نکاتی که باید برای هر بازه سنی به آن‌ها توجه داشته باشید:

  • کودکان شیرخواره:

ساختار مغز نوزادان و بچه‌های شیرخوار طوری است که به صدای انسان توجه نشان می‌دهد. تسلط پیدا کردن آن‌ها بر زبان با گوش دادن به صحبت‌های شما ممکن می‌شود. مدت‌ها پیش‌ازآنکه کودک بتواند کلمات مفهوم بسازد، سعی می‌کند با سروصدا، حالات چهره و ایما و اشاره با شما صحبت کند. شما می‌توانید با این نکات، به تلاش‌های او برای صحبت کردن توجه نشان دهید:

  • این واقعیت را بپذیرید که گریه راه اصلی بچه شیرخواره برای ارتباط برقرار کردن است
  • سعی کنید به‌محض آنکه نوزاد شروع به گریه کرد به نیازش پاسخ دهید تا نشان دهید درکش می‌کنید
  • زمانی را به گوش دادن به جیغ زدن‌ها و صداهای نامفهوم کودک اختصاص دهید. دراین‌حین به چشمان او نگاه کنید و با لبخند و صحبت کردن، همراهیش کنید
  • مرتبا درباره مسائل مختلف با کودک صحبت کنید. می‌توانید برای او کتاب و روزنامه هم بخوانید.

  • کودکان نوپا:

دایره لغات کودکان نوپا (سن ۱ تا ۳ سال) معمولا حدود ۲۰۰ کلمه است و در این سن بچه‌ها می‌توانند کلمات را کنار هم بچینند و جمله‌های ساده درست کنند. طبیعتا از بچه نوپا نباید انتظار داشته باشید به دستور زبان مسلط باشد و جمله‌هایش عیب‌ونقصی نداشته باشند. کودک در این سن اشتباهات کلامی زیادی خواهد داشت.

اما توصیه‌ها:

  • به‌جای آنکه اشتباهات دستور زبانی کودک را اصلاح کنید، با دقت به حرف‌های او گوش بدهید
  • به کودک فرصت بدهید تا حرفش را تمام کند
  • حرکات حاکی از بی‌حوصلگی انجام ندهید؛ مثل خمیازه کشیدن و تکان دادن پاها
  • به سوالات او به زبان ساده پاسخ بدهید
  • هر روز زمانی را به‌طور ویژه برای صحبت با کودک در نظر بگیرید
  • بچه‌ای که مدام وسط حرف بزرگ‌ترها می‌پرد، احتمالا احساس کمبود توجه دارد.
ارتباط عاطفی با فرزندان
  • بچه‌های بزرگ‌تر:

در سال‌های دبستان، مهارت کودکان در استفاده از زبان و انتقال مفاهیم بسیار بهتر می‌شود. در این سن‌وسال، بچه‌ها حتی طرز صحبت خود را بسته به شرایط تغییر می‌دهند و مثلا می‌دانند که پیش معلم باید با زبان رسمی‌تری نسبت به جمع دوستان و خانواده صحبت کنند.

مواردی که برای این بازه سنی باید در نظر داشته باشید از این قرارند:

  • هر روز زمانی را به گوش دادن به حرف‌های کودک اختصاص دهید
  • اگر فرزندتان در جواب دادن، به گفتن «بله» و «نه» بسنده می‌کند، از او سوالاتی بپرسید که جواب کوتاه نداشته باشند؛ مثل: «خب، امروز مدرسه چه خبر بود؟ از کدام قسمتش خوشت آمد؟»
  • بگذارید کودک نظر خودش را داشته باشد و به دیدگاه او، هرچند با مال شما متفاوت باشد، احترام بگذارید
  • سعی کنید از قطع کردن صحبت او، انتقاد و نصیحت‌های طولانی دوری کنید

عوامل مخرب ارتباط والدین و فرزندان

بعضی مسائل می‌توانند ارتباط میان والدین و فرزندان را خدشه‌دار کنند که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

  • عوامل مربوط به والدین:
    • ناسازگاری و اختلاف‌نظر: نداشتن چارچوب دقیق و منظم در تربیت فرزند یا داشتن اختلاف‌نظر جدی در این زمینه
    • سخت‌گیری بیش‌ازحد پدر و مادر
    • بیش‌ازحد نگران کودکان بودن که می‌تواند موجب اضطراب آن‌ها شود
    • مشکلات زناشویی، طلاق و جدایی
    • حضور پدر: بچه‌هایی که پدرشان نقش پررنگی در تربیت آن‌ها دارد، از لحاظ احساسی و اجتماعی وضعیت بسیار بهتری نسبت به تک‌والدها دارند. مهارت‌های کلامی بهتر و عملکرد تحصیلی قوی‌تر از مزایای مشارکت پدر در تربیت کودک هستند
    • افسردگی دوران بارداری می‌تواند بر رشد جنین، از جمله از لحاظ رفتاری و عاطفی، تاثیر منفی بگذارد. افسردگی پس از زایمان هم روی روابط مادر و نوزاد تاثیر سوء دارد. پس به‌خاطر فرزندتان هم که شده، نسبت به درمان آن بی‌تفاوت نباشید
    • افسردگی والدین می‌تواند عوارض ثانویه افسردگی در فرزندان را افزایش دهد. درد و مشکلات فیزیکی، اضطراب و روی آوردن به سیگار و الکل جزو این عوارض هستند
    • بیماری‌های جسمی پدر و مادر
    • مصرف الکل و مواد مخدر در والدین
    • ازدواج دوباره یا حضور در خانواده ناتنی
  • عوامل محیطی-اجتماعی:
    • کسانی که سلامت روان ضعیفی دارند، بیشتر احتمال دارد به فقر دچار شوند و با مسائلی مانند بی‌خانمانی، انزوا، حبس و بی‌کاری دست‌وپنجه نرم کنند
    • بی‌اعتنایی به فرزندان یا رها کردن آن‌ها: این مورد در کودکانی که به فرزندخواندگی گرفته می‌شوند یا آن‌هایی که در خانه کودکان بی‌سرپرست هستند دیده می‌شود
    • افسردگی در کودکان بر اثر اتفاقات ناگوار زندگی، مانند جدایی پدر و مادر، بی‌کار شدن والدین یا ازدست‌دادن آن‌ها
  • عوامل مربوط به فرزندان:
    • وجود بیماری مزمن یا معلولیت در کودک
    • ناراحتی‌های روحی-روانی یا مشکلات تشخیص داده‌نشده در زمینه رشد، مانند اختلال بیش‌فعالی (ADHD) یا اوتیسم
    • خلق‌وخوی تند کودک و تضاد آن با سبک تربیتی والدین
    • شکننده بودن کودک از لحاظ عاطفی
    • فشار هم‌سن‌وسالان
  • عوامل خانوادگی:
    • بزرگ بودن خانواده
    • خانواده پراسترس: پدر و مادر پر مشغله، نارضایتی شغلی، خستگی و حجم زیاد کارهای خانه
    • خشونت خانگی
    • سوءاستفاده جنسی از کودک
    • ضربه روحی

سبک‌های ارتباط والدین با فرزندان

طبیعتا هر پدر و مادری سبکی برای ارتباط با فرزندانش دارد. بعضی انتظار دارند بچه‌ها بدون هیچ اما و اگر چیزی را که آن‌ها می‌گویند انجام دهند، یک سری از والدین برای اینکه فرزندانشان در امنیت باشند همه جنبه‌های زندگی آن‌ها را زیر نظر می‌گیرند و برخی دیگر هم با خونسردی و آرامش اجازه می‌دهند که بچه‌ها در تقریبا همه امور، خودشان تصمیم بگیرند. همین باعث شده است تا سبک‌ فرزندپروری خاصی داشته باشیم که در ادامه برایتان توضیحشان می‌دهیم. البته پدر و مادری ممکن است بسته به شرایط، هربار از یکی از سبک‌ها استفاده کنند. در واقع شما می‌توانید بسته به نظر خود، هر کدام از این سبک‌ها یا ترکیب آن‌ها را به کار ببرید و تا زمانی که صلاح کودک را در نظر داشته باشید، به احتمال زیاد مشکلی پیش نخواهد آمد.

اما سبک‌های فرزندپروری:

  • فرزندپروری مستبدانه یا اقتدارگرا: زمانی که به بچه‌های خود می‌گویید کاری را انجام دهند «به‌خاطر آنکه پدر یا مادر آن‌ها هستید»، سبک فرزندپروری مستبدانه را در پیش گرفته‌اید؛ سنتی‌ترین سبک فرزندپروری که تصمیم‌گیری را تماما به والدین می‌سپارد. 

این سبک باعث می‌شود بچه‌ها حد و مرزها و پیامدهای نقض آن‌ها را دقیقا بدانند. درواقع در بعضی مسائل نمی‌شود هم کوتاه آمد و از این سبک تربیتی استفاده نکرد؛ مثلا نبستن کمربند ایمنی. درآن‌سو بدی والدگری مستبدانه این است که احترام یک‌طرفه دارد؛ کودک به والدین احترام می‌گذارد ولی برعکسش لزوما برقرار نیست.

این عدم انعطاف باعث می‌شود که در بلندمدت، جای خالی گرما و صمیمیت در رابطه احساس شود. ضمنا بچه‌هایی که با این سبک سختگیرانه بزرگ شوند، احتمال بیشتری دارد که در نوجوانی سر به طغیان بگذارند. این بچه‌ها ممکن است برای هم‌سن‌وسال‌های خودشان هم قلدری کنند.

ارتباط موثر والدین با فرزندان
  • فرزندپروری سهل‌گیرانه: این دقیقا نقطه مقابل سبک مستبدانه است. والدین سهل‌گیر یا آسان‌گیر می‌خواهند بهترین دوستان فرزندانشان باشند. 

از مزایای این سبک، حضور پررنگ «محبت» و «حمایت» در آن است. اما ازطرفی مشکل اینجا است که هیچ محدودیت و حد و مرزی برای بچه‌ها وجود ندارد. اگر همیشه به بچه‌ها اجازه دهیم که هر کاری را که می‌خواهند انجام دهند، هیچ‌وقت متوجه نمی‌شوند که در دنیای واقعی، کارهایشان چه پیامدهایی خواهد داشت. این سبک همچنین می‌تواند مسئولیت تصمیمات سنگینی را بر دوش کودکان بگذارد که آمادگی آن را ندارند و مثلا به سلامت آن‌ها آسیب بزند.

  • فرزندپروری مقتدرانه: اغلب روان‌شناس‌ها این سبک را ترکیبی متعادل از دو سبک مستبدانه و سهل‌گیرانه می‌دانند. سبک فرزندپروری مقتدرانه معمولا کار را هم برای کودکان و هم والدین آسان می‌کند؛ چراکه روی کاهش درگیری تاکید دارد.

در این روش هم بچه‌ها احساس بهتری نسبت به حد و مرزها دارند و هم پدر و مادر با خیال راحت‌تری می‌توانند این حدود را تعیین کنند. صمیمیت و انعطاف بخشی از کار است. والدین مقتدر قوانین را اجرا می‌کنند، ولی برخلاف والدین مستبد، دلیل این قوانین را هم توضیح می‌دهند و با بچه‌ها درباره آن‌ها بحث می‌کنند. در اینجا از سوال و نظرات بچه‌ها استقبال می‌شود؛ البته تصمیم نهایی با آن‌ها نیست.

  • سبک سهل‌انگارانه (مسامحه‌کار): این روش شبیه سبک سهل‌گیرانه است، ولی در آن خبری از حمایت و محبت ورزیدن نیست. والدین خود را کاملا کنار می‌کشند و می‌گذارند بچه‌ها هر کاری می‌خواهند انجام دهند. در واقع اهمیتی برایشان ندارد که بچه‌ها چه می‌کنند. 

ممکن است پدر و مادرهای بسیار زحمت‌کش هم گاهی برای مدتی به‌ناچار به این سبک روی بیاورند، ولی هیچ کارشناسی توصیه نمی‌کند که برای مدتی طولانی از این روش استفاده شود. فرزندان والدین سهل‌انگار و بی‌خیال بیشتر مستعد اضطراب و افسردگی در کودکی هستند. طبیعتا کودک زمانی که ببیند پدر و مادر به نیازهای او توجهی ندارند، احساس می‌کند برای کسی مهم نیست.

  • فرزندپروری هلیکوپتری: این سبک (و دو مورد بعدی) جزو سبک‌های رسمی نیست، ولی در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. والدین هلیکوپتری می‌خواهند از فرزندان خود محافظت کنند، آن‌ها را راضی و خوشحال ببینند و همه زمینه‌ها را برای موفقیت آن‌ها فراهم کنند. در واقع می‌خواهند مثل پروانه دور آن‌ها بگردند.

اما مشکل اینجا است که این پدر و مادرها اغلب زندگی بچه‌ها را بیش‌ازحد تحت کنترل می‌گیرند و آن‌چنان پیگیر مسائل ریز و درشت آن‌ها هستند (مثلا انجام دادن تکالیف مدرسه آن‌ها یا کشاندن دعوای کودکان به پدر و مادرهایشان) که بچه‌ها یاد نمی‌گیرند چطور باید مشکلات خودشان را حل کنند یا با ناملایمت‌ها کنار بیایند. آن‌ها کودکان را برای زندگی واقعی آماده نمی‌کنند و انعطاف‌پذیری لازم را یادشان نمی‌دهند. 

ارتباط با فرزند بعد از طلاق
  • والدگری فضای آزاد: این روش به سبک سهل‌گیرانه بی‌شباهت نیست، ولی درعین‌حال می‌تواند قوانین زیادی داشته باشد. در این سبک که بر پایه اعتماد است، انجام خیلی از کارهای کودکان به خودشان سپرده می‌شود؛ مثلا به‌تنهایی از مدرسه به خانه بازگردند، غذاهای ساده درست کنند و وقتی حوصله‌شان سر می‌رود خودشان فکری برای آن بکنند. به‌عبارتی اول کودک آموزش می‌بیند و بعد به او میدان داده می‌شود؛ با این باور که نه‌تنها می‌تواند از پس کار بربیاید، بلکه با پی بردن به توانایی‌های خود، انعطاف بیشتری هم به دست خواهد آورد.

این سبک، درصورتی‌که کودک برای آن آماده باشد، خالی از فایده نیست. البته اگر والدین این دیدگاه را درست تفسیر نکنند یا آن را برای فرزندی به کار ببرند که آمادگی استقلال بیشتر را ندارد، کار می‌تواند به غفلت و سهل‌انگاری بکشد.

  • والدگری دلبسته: در این سبک، عشق ورزیدن به فرزند و حمایت از او همه‌چیز است. از زمان تولد، والدین دائما از لحاظ جسمی و احساسی از کودک مراقبت می‌کنند و مادر با شیردهی، خوابیدن با کودک در یک اتاق و… مرتبا با او در تماس است. طرفداران والدگری دلبسته می‌گویند که این سبک می‌تواند در سنین بالاتر هم به کار بیاید؛ مثلا بعضی از آن‌ها مخالف زمان خواب تعیین کردن برای بچه‌ها یا مجبور کردن آن‌ها به خوردن سبزیجات هستند.

این سبک به والدین و به‌ویژه مادرها فشار زیادی وارد می‌کند. همچنین دامنه این دلبستگی می‌تواند خیلی گسترده شود. مثلا اگر بخواهید زمان از شیر گرفتن کودک را به خودش بسپارید، ممکن است تا چهار-پنج سالگی هم به این کار رضایت ندهد. اینجا است که باید ببینید چه چیزی به نفع کودک است و چه چیزی خیر.

مرزهای برقراری ارتباط موثر با فرزندان

دکتر کِوین لمان می‌گوید که در محیط‌های سهل‌گیرانه، کودکان شورش می‌کنند؛ چراکه از والدین خود به‌خاطر آنکه برایشان حد و مرزی تعیین نکرده‌اند و راهنمایی‌هایشان را از آن‌ها دریغ کرده‌اند، عصبانی هستند. بله، داشتن مرزهای مشخص یکی از روش‌های مهم نشان دادن علاقه شما به فرزندانتان است. آن‌ها حتی ممکن است از بعضی محدودیت‌ها ناراحت شوند، ولی درعین‌حال به‌خاطر وجود آن‌ها احساس امنیت کنند.

در ادامه به ۱۰ نکته برای مرزبندی ارتباط با فرزندان اشاره می‌کنیم:

  1. قابل اعتماد باشید: فرزندانتان باید بدانند که می‌توانند روی شما حساب کنند. نشان دهید که حرف مساوی است با عمل
  2. هرچه ساده‌تر بهتر: به یاد داشته باشید: «پنج قانونی که ۱۰۰ درصد مواقع رعایت می‌شوند، بهتر از ۲۰ قانونی هستند که فقط گاهی اوقات رعایت می‌شوند.»
  3. دقیق باشید: برای جلوگیری از سوء تفاهم و کج‌فهمی، از بچه‌ها بخواهید آنچه به آن‌ها گفته‌اید تکرار کنند تا مطمئن شوید آن را درست فهمیده‌اند
  4. بچه‌ها را هم در تدوین قوانین شرکت دهید: وقتی تمام اعضای خانواده در تعیین چهارچوب‌ها نقش داشته باشند، بیشتر آن‌ها را رعایت می‌کنند
  5. مکتوب کنید: قوانین را روی برگه‌ای بنویسید و همه پای آن امضا بزنید
  6. از قوانین کپی بگیرید: چند نسخه از قوانین تهیه کنید و هرکدام را در یکی از اتاق‌ها، آشپزخانه و… بگذارید
  7. رفتار درست را تشویق کنید: فقط مچ‌گیری نکنید؛ کودکان را بابت رعایت قوانین تشویق کنید
  8. روی بچه‌ها اسم نگذارید: به بچه‌ها لقب «خوب» یا «بد» ندهید؛ چون نه‌تنها کمک چندانی به بهبود رفتارشان نمی‌کند، بلکه تصویر ذهنی آن‌ها را هم خراب می‌کند
  9. موقعیت همسرتان را تضعیف نکنید: محیط خانه جای «پلیس خوب، پلیس بد» بازی کردن نیست. اگر بگویید «به مادرت نگویی ها!» به کودکتان نشان داده‌اید که بین شما و همسرتان اختلاف‌نظر هست. والدین باید هوای همدیگر را داشته باشند
  10. از عواقب طبیعی بهره بگیرید: این نکته به‌ویژه در مورد نوجوان‌ها خوب جواب می‌دهد. اگر کودک اتاقش را تمیز نکرد، تفریحی که قرار بود انجام بدهید نمی‌دهید. این بیشتر پیامد طبیعی کار است تا آنکه تنبیه باشد. فرزندتان از عبارات نامناسبی استفاده کرده است؟ به‌جای تنبیه بدنی، بگویید ۱۰ کلمه از فرهنگ‌لغات پیدا کند و از روی آن بنویسد

چرا برقراری ارتباط موثر با فرزندان سخت است؟

هرچه بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، پدر و مادر بیشتر به این حقیقت پی می‌برند که ارتباط با آن‌ها همیشه کار آسانی نیست. یکی از دلایل این مسئله آن است که مغز کودک هنوز در حال رشد است و با مغز بزرگسالان تفاوت زیادی دارد.

اگر ارتباط با کودک برایتان سخت است، این سه توصیه را به کار ببندید:

۱. خوب گوش دادن را یاد بگیرید 

یکی از مهم‌ترین کارهای والدین، گوش دادن به کودک است. اگر سرتان خیلی شلوغ است، دستکم نیمی از توجهتان را به او بدهید. در حقیقت، خوب گوش دادن به اندازه خوب صحبت کردن مهم است.

۲. خودتان را جای کودک بگذارید

سعی کنید دنیا را از دید فرزندتان هم ببینید. برای بچه‌ها همه‌چیز می‌تواند فرصتی برای یادگیری باشد و بسیاری از مسائل می‌توانند در عین جالب و جدید بودن، ترسناک هم باشند. وقتی کودک یا نوجوانتان بدخلقی می‌کند، خودتان را جای او بگذارید و از دریچه دید او به قضیه نگاه کنید.

۳. ناامید نشوید

اگر صحبت کردن با فرزندتان برایتان سخت است، تنها نیستید. بزرگ کردن بچه‌ها تلخی‌ها و شیرینی‌های خودش را دارد. از اشتباهات و شکست‌های کوچک سرخورده نشوید. 

شما چه توصیه یا تجربه‌ای دارید که برای خوانندگان دانزی جالب باشد، لطفا نظرات خود را با نوشتن در قسمت کامنت‌ها با ما در میان بگذارید.

منبع:

cdc

raisingchildren

betterhealth

1 نظر

  • من دختری هستم ۲۹ ساله که توی خانواده ای بزرگ شدم که جز بحث و مشاجره های طولانی ترس و استرس ناشی از دعواهای والدین چیزی ندیدم مادرم بخاطر خیانت پدرم علاقه وابستگی زیادی به ما پیدا کرد مخصوصا من وقتی خواهر بزرگم ازدواج کرد وابستگیش به من بیشتر شد ارتباطش صمیمی تر پدرم هم بس سرش با زنهای مردم گرمه همیشه برا ما وقت نداشت حتی تنها دلیلی که مادرم از پدرم طلاق نگرفته اینه من و خواهرم هنوز مستقل نشدیم مستقل شدن هم یعنی ازدواج و رفتن خونه شوهر… تمام کارها رو به من محول میکنن یجورایی من مرد زندگی مادرم هستم نه فقط مادرم بلکه همشون حتی خواهر متاهلم ک رفته خونه شوهر با وجود این هیچوقت به تنهایی اجازه کاری ندادن تو دوران دانشجویی بخاطر ارایش کردن بحث شد ترک کردم هرچند الان بخاطر ارایش نکردن هم باز بحث هست که چرا اینجوری میری بیرون مثل پیرزنا شدی به خودت برس الان روستایی هام این شکلی نیستن درحالیکه اون موقع ارایش میکردم ممکن بود مردم فک کنن دختر خوبی نیستم و به مادرم نرفتم مردم نمیگن که مادر اینا که اینجوری نبود چرا دخترش اینجوری دراومد من اگر علایقی داشتم تو هر زمینه ای باید با خودم ارزوهای محال رو به گور ببرم چون فقط اگر کمی بیشتر براشون وقت بزارم حتما مردم ببینن مسخرم کنن بخاطر علاقه زیادم به هنر نقاشی کلاس ثبتنام کردم جلساتی شرکت کردم اما یجوری مانع شد گفت تو انقد کلاس میری مغازه دارهای اطراف مردم نمیگن این دختره همش اینجا میاد کلاس با همه اینا کنار اومدم باز مشکلاتشون با من تمومی نداره از وقتی رانندگی یاد گرفتم از همون موقع شدم راننده شخصی خانوادم اگه خواستن برن دکتر من باید ببرمشون خواهر کنکوریم بخواد کلاس بره جلسه مشاوره بره هر جا دیگه بخواد بره من باید ببرمش برگردونم خواهر بزرگترم خواست بره ارایشگاه یا بازار کار بانکی اگه داشت من باید ببرم عروسی عزا فرقی نداره باید بگم چشم و راه بیفتم اما هیچوقت برای خودم نباید وقت داشته باشم یا کاری کنم تنها تو صف نونوایی باید برم نون بگیرم اما حق ندارم کار شخصی داشته باشم همیشه باید با هم باشیم تنها رفتن فقط مربوط امور دانشگاه هست اونم باید وقتی رفتم زود خودمو برسونم خونه تا خانوادم بخاطر نبودم کارشون عقب نیفته اگه یه روز تنها رفتم حتما ازنظرشون یه مشکلی دارم باید بازخواست کنن کجا رفتم بگم پیاده روی میگه دروغ نگو مثل پدرت دروغگویی همیشه دوس داره کنارش بشینم توی خونه چایی بخورم حتی حق اعتراض کردن به وضعم رو ندارم اعتراضی هم باشه یعنی من قدر زحمات نمیدونم یعنی با سختی بزرگم کرد و الان احترامش نمیکنم یعنی کور شدم و زحماتی برام کشید رو نمیبینم نمیدونم دیگه چیکار بکنم هرکاریم بکنم راضی نیستن ازم با اینکه ارشد گرفتم حقوق خصوصی خوندم منو بی عرضه و الاف خطاب میکنه حتی بابت کارای دانشگاه میگن تو میتونی از پایان نامه دفاع کنی چجوری میخای دفاع کنی تو الان چند ساله وکالت قبول نشدی تو از پس کار برنمیای بری سرکار اصلا چه کاری بشین تو خونه درس بخون همه حرفارو نشیده میگیرم ولی باز ول کنم نیستن اخر بحث جایی کشیده میشه چون ازدواج نکردم تا این سن اینجوریم رفتارم اینه احتمالا هم افسردگی گرفتم از نظرشون مادرم هم میگه حسودم با خواهرام حسودی میکنم با خواهرات حسودی نکن خواهرین نمیدونم با چیشون حسودی دارم دیگه تصمیم دارم همیشه پیشش تو خونه بشینم دیگه سر یک میز باهاشون غذا نمیخورم حرفی نمیزنم حتی با قبولی توی وکالت هم میزارم کنار سر کار هم نمیرم با ازدواج هم از این خونه بیرون نمیرم شاید با مرگم بتونم کمکی کنم بتونن مستقل زندگی کنن شاید با این کار وابستگیش کمتر بشه شایدم با نبودم بتونه راحت تر طلاقشو بگیره دیگه منتظر استقلال بچه ها نباشه

ارسال یک پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.