چطور دعوا بچه‌ها رو مدیریت کنیم؟(قسمت 3 دوره فرزندپروری)

 چطور دعوا بچه‌ها رو مدیریت کنیم؟(قسمت 3 دوره فرزندپروری)

سومین موضوعی که خیلی از خانواده‌ها بابتش نگرانن دعوای بچه‌ها باهم هست؛ چه با خواهر، برادر کوچیک‌تر بزرگتر چه با دوستاشون تو مدرسه و این تو سنین مختلف هم میتونه اتفاق بیفته. بنظرتون والدین در این مواقع باید چه واکنشی نشون بدن و چجوری این موضوع رو مدیریت کنن؟

برای خواندن قسمت‌های قبلی این دوره اینجا کلیک کنید.

در ادامه این مقاله خانم زهرا پورکمالی مشاور کودک و نوجوان به این سوالات پاسخ خواهندداد.

وقتی یه والد میاد به من میگه که بچه‌هام تو خونه خیلی باهم دعوا می‌کنن، نمیتونن سر یه چیز سازگاری داشته‌باشن؛ اصلا رابطشون باهم خوب نیست؛ اولین سوالی که می‌پرسم اینه که خودتون تو بچگی دعوا می‌کردین؟ بنظرتون دعواکردن طبیعیه؟ جواب اکثرشون اینه که آره، ما خودمونم که بچه بودیم دعوا می‌کردیم؛

مثالی که براشون می‌زنم اینه که ببینین وقتی بچه‌ای تک فرزنده و بچه دیگه‌ای به دنیا میاد مثل اینه که یه فردی برای همسرش هوو آورده خب این چه حسی داره؟ آیا میتونه بهش اجازه بده که از وسایلش استفاده کنه یا بگه این لباس برای من کوچیک شده تو بپوش خب در این موقعیت چه حسی به اون خانم دست میده؛ اینجوری والد بهتر میتونه درک کنه که حس اون بچه نسبت به خواهر یا برادر کوچکتر یا بزرگترش چیه.

این یعنی اونا تو یه رقابت خواهر برادری هستن پس دعوا طبیعیه اما مهمه که وقتی بچه‌ها باهم دعوا می‌کنن ما چه واکنشی نشون میدیم؛ یه موقعی هست پدر مادر کلا ندید می‌گیرن و میگن بذار تا هرجا دلشون خواست همدیگه رو بزنن و وایمیستن تماشا می‌کنن ولی مواقعی هم هست که میان دخالت می‌کنن؛ تو بزرگتری، تو کوتاه بیا، تو که میدونی اون بچس و خب اینجا والدین باعث میشن که یه حس نفرت یا خشمی نسبت به خواهر یا برادرش به‌وجود بیاد.

حتی ما گاها اثرات واکنش نامناسب والدین در دعوای کودکان رو در بزرگسالیشون میبینیم؛ مثلا پدر مادر در دعوا واکنشی نشون دادن که زمانی که فرزندشون کوچیک بوده مشکلی نداشته اما بچه احساس کرده که مامان اون رو بیشتر دوست داره یا بهش بیشتر اهمیت میده و الآن که بزرگ شدن همچنان باهم مشکل دارن و زمانی که شما عمیق میشی روی رابطه این خواهر و برادر میبینی که والدینشون باعث شدن که اینا باهم مشکل‌دار بشن.

کاری که باید انجام بدیم اینه که چه در دعوای خواهر برادر، چه در دعوا با بچه‌ها فامیل بزرگترا کاملا حواسشون باشه و بچه‌ها رو به حال خودشون نذارن و نگن بچه‌ان دیگه کاری به کارشون نداشته‌باشیم؛ البته سریع مداخله نمی‌کنیم ولی زمانی که میبینیم دعوا داره بالا میگیره؛ میریم سراغشون:

میبینم که دوتایتون خیلی عصبانی هستین، چی شده؟ و اونا شروع می‌کنن به توضیح دادن؛ اول مثلا شما توضیح بده بعد شما. مثلا یکیشون میگه من می‌خواستم این اسباب‌بازی رو بردارم؛ اون ازم گرفته بعد اون یکی میگه اسباب‌بازی من بوده که اون داشته باهاش بازی می‌کرده؛ خب پس تو دلت می‌خواسته بازی کنی و او هم میخواد با اسباب‌بازی خودش بازی کنه.

یعنی شروع می‌کنیم به شنیدن حرفای اونا و در واقع این توصیف رو بهشون برمی‌گردونیم یا میتونیم بگیم خب بنظرتون الآن باید چکار کنیم؟ یعنی برای اینکه این موقعیت رو حل کنیم از خودشون کمک می‌گیریم؛ حالا ممکنه بچه کوچیک باشه و راه‌حلی مدنظرش نباشه؛ اینجا ما بهشون کمک می‌کنیم، پیشنهاد میدیم، مثلا میگیم موافقین حالا که دوتاییتون دوست دارین بازی کنین اول تو بازی کن و بعد هم شما بازی کن؛ حالا اگه سر اول، دوم هم مشکل دارین مثلا با سنگ‌کاغذ‌قیچی این رو هم حل می‌کنیم یا هرچیزی که خودشون قبول دارن و با همین چیزا شروع کنن به باهم کنار اومدن.

گاهی اوقات مثلا میگیم خب الآن این مشکل پیش اومده و ما هم یکی تبلت بیشتر نداریم و دوتاییتون باید ازش استفاده کنین؛ فکر کنین ببینین چجوری میتونین استفاده کنین؛ خودشون باهم صحبت کنن. حالا ممکنه دوباره داخل این صحبت کردن هم مشکلی پیش بیاد ولی آخرش به یک راه‌حلی میرسن که مثلا من اول استفاده می‌کنم بعد از نیم ساعت شما بازی کن؛ ولی اگه دیدیم به هیچ توافقی نمیرسن؛ اون وسیله رو می‌گیریم و خودمون براش تعیین تکلیف می‌کنیم.

یه مواقعی هم هست که تو این دعوا کردن بچه‌ها یه کارایی انجام میدن که به همدیگه یا وسایل آسیب میزنن؛ تو اینجور مواقع دیگه ما وارد میشیم و میگیم که دیگه اینجوری نمیشه؛ شما اگه بخواین همچین کاری رو بکنین اجازه با همدیگه بازی کردن رو ندارید؛ یا یه موقع‌هایی یه حرفای نامناسبی میزنن؛ اینجا ما وارد میشیم میگیم شما میتونین باهم بازی کنین ولی اجازه ندارین که همچین حرفای نامناسبی رو بزنین و یه سری قوانین برای بازی کردن وضع می‌کنیم.

یه جایی هست بچه‌ها باهم بازی می‌کنن، شوخی می‌کنن، مثلا قلقلک کردن؛ خیلی هم خوبه بچه‌ها باهم می‌خندن ولی یه نفرشون وسط این شوخی کردن‌ها داره اذیت میشه؛ خیلی مهمه که هردو نفر موافق این شوخی کردن باشن مثلا یکی داره قلقلک میده خوشش میاد؛ ولی اون یکی داره اذیت میشه، یا مثلا دردش میاد؛ اینجا ما بهشون میگیم که شما وقتی میتونین مثلا کشتی بگیرین یا قلقلک کنین که هر دوتاییتون راضی باشین و هیچکدومتون اذیت نشین.

یک چیز دیگه‌ای که در دعوای بچه‌ها چه در فامیل، چه در مدرسه مهمه ارتباط والدین باهمدیگه و با ارتباطشون با فرزندشونه؛ مثلا اگه فرزندشون یه کار اشتباهی انجام بده و اونا ناراحت بشن؛ چیکار می‌کنن، میزننشون یا نه؟ مثلا ناراحتیشون رو بیان می‌کنن؛ خودشون رو کنترل می‌کنن؛ در قبال اون بچه چیکار می‌کنن؟ چون بچه تو این فضا داره رشد می‌کنه و سبک تربیتی والدینش رو یاد میگیره؛ بعد که میره بیرون وقتی میبینه مثلا دوستش کاری رو انجام داد که ناراحت شد اگه تو خونه والدینش بهش گفته باشن ممکنه او هم به دوستش بگه که من الآن ناراحت شدم؛ بذار یکم فکر کنم و… یا مثلا اگه یه کاری کنه که دوستش اذیت بشه او معذرت‌خواهی می‌کنه؛ چون تو خونه پدر و مادر این کار رو کردن.

منظورم اینه که سبکی که تو خونه با بچه‌ها برخورد میشه یا میبینن تاثیر داره روی این چیزی که توی جامعه انجام میدن؛ مثلا بچه‌ای دعوا می‌کنه و باباش میگه اگه کتک خوردی نیا خونه؛ اگه کتک خوردی و کتک نزدی دیگه بچه من نیستی. ببینین اینجا اصلا یه سبکیه که توش فکر کردن، نگاه کردن به دیگری، اینکه اون چرا داره این کار رو انجام میده، اینکه اصلا میتونه راه‌حل دیگه‌ای وجود داشته‌باشه یا نه وجود نداره؛ من بخاطر اینکه بچه این والدین باشم باید هرچیزی که میگن رو گوش بدم.

موضوع بعدی این هست که وقتی بچه‌ها دعوا می‌کنن واکنش والدین بچه‌ها چیه؛ مثلا پدر مادرها هم بخاطر بچه‌هاشون باهم دچار مشکل میشن یا گاهی اوقات میبینم که پدر مادرها دیگه باهم نمیرن مهمونی چون اون بچه‌ی منو میزنه و من مادر که خودم هم بچه دارم نمیتونم درک کنم که اون یکی بچه چه حسی داره و تو این دعوا چه اتفاقی براش میفته.

چیزی که مهمه اینه که وقتی ما میخوایم از یه آسیبی جلوگیری کنیم فقط نباید  حواسمون باشه که بچه من آسیب نبینه. بچه‌ی من آسیب نبینه درست ولی اگه یه طوری باشه که برای من مهم نباشه که بچه دیگری آسیب ببینه؛ یعنی اینکه من یه جامعه تولید می‌کنم که نمیتونم فرزندم رو بفرستم توی اون جامعه چون بقیه آدما آسیب دیدن، فقط بچه منه که آسیب ندیده.

بصورت کلی مهمه که بزرگترای دیگه هم حواسشون باشه؛ مثلا یه بچه‌ای از راه دور اومده خونه پدربزرگش و بهش توجه ویژه‌ای میشه؛ ولی بچه‌ای که هرروز میومده خونه پدربزرگش دیگه بهش توجه نمیشه و این حس حسادت به وجود میاره، خشم به وجود میاره و ممکنه باعث دعوا بشه.

باید علل دعواها رو هم بررسی کنیم ممکنه علت‌ها مختلفی داشته باشه؛ نباید سریع برچسب بزنیم که تو بچه بدی هستی، تو بی‌تربیتی، تو پرخاشگری و… کسی نمیبینه که منی که هرروز میومدم خونه پدربزرگم ناراحتم از اینکه منو پس زدین و یکی دیگه رو گرفتین؛ من دلم میخواد دوباره مثل قبل باهام برخورد بشه. اگه این شکلی به این مشکلات نگاه کنیم بهتر میتونیم حلشون کنیم.

با یه مثال دقیق از دعوای دو بچه تمام موارد رو بررسی کنیم:

مثلا دوتا پسرخاله سر اینکه یدونه تبلت دارن و مال یکیشونه و اون یکی هم دوست داره باهاش بازی کنه دعواشون میشه؛ این دعوا خیلی وقت‌ها به جنجال کشیده میشه، داد میزنن، عصبانی میشن و والدین هم عصبانی میشن و یه شرایط متشنجی پیش میاد و ما اگر بجای یکی از اون والدین باشیم، چجوری بچمون رو از اون منطقه دور کنیم یا چه جوابی براش داشته باشیم؟ چون احتمالا توی این شرایط بچه‌ها اجازه قشنگ حرف زدن رو بهم نمیدن. توی این دعوا که جنجال بیشتره و هرکدوم از طرفین دعوا احساس سرخوردگی و شکست می‌کنن یا ممکنه یکیشون پیروزی داشته باشه و یکیشون شکست؛ اینجا چیکار کنیم؟

وقتی که دعوا شدید میشه، بچه‌ها عصبانی‌ان و هرچی ما بگیم تو اون موقعیت هیجانی نمیشه چیزی رو آموزش داد یا چیزی رو فهموند؛ بهترین کار اینه که بچه‌ها رو جدا کنیم (فعلا از هم دورشون کنیم) مثلا هرکدوم از والدین فرزندمون رو با خودمون ببریم؛ ولی مهمه که بعد از این قضیه و وقتی که آروم شد به این مورد رسیدگی کنیم. وقتی که حالش خوب شد ببینیم چه اتفاقی افتاد.

یعنی باز دوباره او برای ما تعریف کنه و هرچیزی رو هم که تعریف می‌کنه ما قضاوت نمی‌کنیم، سرزنش نمی‌کنیم یا حتی نصیحتش هم نمی‌کنیم؛ میذاریم حسش رو برای ما بیان کنه؛ بعد میگیم که خب اگه مثلا چه اتفاقی میفتاد این مسئله پیش نمیومد یا وقتی که تو این حرف رو زدی اون چه حسی داشت؛ میخوام تو این مسئله خود فرد متوجه بشه که کجا خودش اشتباه کرده و کجا طرف مقابلش اشتباه کرده و مثلا یه موقعیتی پیش میاریم که خب دوتاییتون که الآن حالتون خوب شده بیاین دوباره باهم صحبت کنیم.

این مشکل زمانی وخیم‌تر میشه  که والدین هم شروع می‌کنن به طرفداری از فرزند خودشون و متوجه این نیستن که اون بچه‌ای هم که توی این بازی بوده یه جایی هم حق با اون بچه بوده؛ بهتره ما خودمون رو دخالت ندیم و بابت دعوای بچه‌ها تعیین تکلیف نکنیم و تا جایی که میشه بچه‌ها باهم خوب باشن و وارد این قضاوت نشن؛ اگر بچه مشکل خاصی نداشته‌ باشه میشه این رو ادامه داد اما یه موقعی هست که یه سری بچه‌ها هستن که خیلی شیطونن و اذیت می‌کنن و ممکنه کنترل هیجانشون پایین‌تر باشه؛ اینا وقتی میرن جایی والدینشون خیلی اذیت میشن و همه میگن چقدر گناه داری که بچت اینقدر اذیتت می‌کنه و … و اینا هم بچه رو نمیبرن و خودشون بچه رو سرکوب می‌کنن.

بهتره که خود والدین به این مشکل رسیدگی کنن؛ یعنی مثلا بچه رو ببرن مشاور و یه حالتی که کنترل هیجانیش بره بالاتر ولی از دوستاش محروم نشه؛ وقتی که از دوستاش، از محیط بیرون و روابط اجتماعی محروم میشه؛ مشکلش (یعنی این شیطنت، لجبازی یا پرخاشگری) بیشتر میشه و هرچقدر هم که روابط بچه با بیرون کمتر بشه نمیدونه که اصلا من اگه این کار رو انجام بدم اون بدش میاد یا نه؛ چون وقتی من دائم خونه هستم و فقط با مامانم ارتباط دارم و مامانم هرکار می‌کنم باهام مشکل نداره؛ خب من متوجه نمیشم که بیرون که میرم اگه این کار رو بکنم کسی ناراحت میشه یا نه و اصلا متوجه نمیشم من همه جا اولویت نیستم.

این قسمت سوم از مجموعه نه قسمتی آموزش فرزندپروری بود که توسط مجموعه دانزی آماده شده است. ما در دانزی همه آن چیزی که برای آینده فرزندتون نیاز دارین رو در اختیارتون قرار میدیم. برای مطالعه قسمت‌های بعدی این مجموعه که در آنها به برخی دیگر از مشکلات شایع والدین در فرزندپروری پرداختیم اینجا کلیک کنین.

ارسال یک پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.